شیخ بهایی و تصوف
رَطْلِ گِرانم دِه ای مُرید خرابات! ... شادی شیخی که خانقاه ندارد!
(حافظ)
میرزا محمد طاهر نصرآبادی، تذکره نگار معروف عصر صفوی، درباره ی شیخ بهائی گفته است: «در تزکیه ی نَفس و تصفیه ی باطن عَدیل نداشت». (1)
بعض فضلا، شیخ را بزرگ ترین عارف روزگار خویش شمرده اند. اگر هم به نحو قطع چنین نباشد، باز به یقین شیخ از برترین هاست.
در أعصار أخیر، شاید بیشتر به سبب پاره ای از ملاحظات اجتماعی، «عرفان» و «تصوّف» را دو چیز می خوانند و حساب «عارفان» را از «صوفیان» جدا می کنند. در قدیم چُنین نبوده است و عرفان و تصوف، هر چه بوده، خوب یا بد، أغلب یک چیز شمرده می شده است. امروز هم برخی از آنان که مصلحت آنست که «عارف» خوانده شوند، نه «صوفی»، غایة الأَمر آراء و مشرب عرفانی خود را به أمثال ابن عربی و خواجه عبدالله أنصاری مستند می سازند که رؤسای تصوف اند، بی هیچ گفتگو.
به هر روی، گرایشهای صوفیانه، یکی از ریشه دارترین و بنیادی ترین گرایشهای فکری و فرهنگی شیخ بهائی بوده است و جلوه های بیرونی هویدائی نیز در زندگانی وی یافته.
تا همین سالهای أخیر، در اصفهان، در مدرسه ی باباقاسم حجره ای را نشان می داده اند معروف به توحید خانه ی شیخ بهائی که گفته می شده است وی در مواقع مخصوص در آن حجره به فکر و ذکر می پرداخته و در تکیه ی بابارکن الدین هم گنبدی معروف به چله خانه ی شیخ بهائی بوده که می گفته اند شیخ در آنجا به ریاضت و أربعین مشغول می گردیده است. (2)
به سبب همین گرایش صوفیانه و جلوه های آن هم بود که صوفیان زمان شیخ نیز بدو توجه داشتند و برخی از فوائد و کلمات وی در مجالس ایشان نقل می گردید. (3)
عدّه ای بویژه از صوفیان رسمی که تعلّق به فُلان سلسله و بَهمان خانقاه داشته اند، خواسته اند بگویند که شیخ یک صوفی خانقاهی رسمی بوده است. این معنا سند استوار ندارد و بعید می نماید. (4)
در منابع قابل اعتنا بیش از این نیامده که شیخ بویژه در سیاحت خود به صحبت بسیاری از أهل تصوف و عرفان رسیده و ای بسا از بعض ایشان إرشادها یافته و آداب و أذکاری آموخته باشد. از آثار خود شیخ نیز هویداست که با آثار و أفکار صوفیان بسیار مأنوس بوده و به پاره ای از أحوال ایشان - عَلَی الخُصوص کاهش تَعَلُّقات دُنیوی و رستن از بعض قیود متعارف أهل ظاهر - دلبستگی فراوان داشته است. أما این که دست إرادت به پیر فلان خانقاه داده یا در بهمان سلسله ی صوفیانه درآمده باشد، هم از روحیات زنجیرگریز و تعلق ستیز او بعیدست، و هم هیچ سند قابل اعتنائی - تا آنجا که دیده و بر رسیده ایم - ندارد.
شیخ تمایلات صوفیانه ی خود را هیچ پوشیده نمی داشته است. شاگردان او آشکارا از این گرایشهای وی خبر داده اند و حتی علی الظاهر بعض ایشان از اینگونه گرایشهای او أثر پذیرفته اند. (5)
أدهم خلخالی، شاگرد متصوف شیخ، در وصف او می نویسد: «... مشرب تصوف و تحقیق (6) اش به مذهب ظاهرش غالب بود، به زیارت فقرا و درویشان و گوشه نشینان مبادرت می نمود و رواج آداب ایشان می داد و با أهل الله اعتقاد تمام داشت و به آواز خوش و مجلس ذکر بغایت راغب بود.» (7)
همین أدهم باز می نویسد: «... در مجلس شریف شیخ بهاء الدین - طابَ ثَراه - به فرموده ی وی بیشتر أوقات ذکر جَهر می کردند، و وی آن را خوش داشت.» (8)
أهمیت این گزارش آنگاه آفتابی می شود که بدانیم «ذکر جَهر» (یعنی به آواز بلند ذکر گفتن) از مسائل مورد اختلاف و کشمکش در آن عصر بوده است، و بعض مُتَشَرِّعان از بابت ذکر جَهر کردن، بر متصوفان خُرده می گرفته اند.
در گزارشها آورده اند که پدر شیخ بهائی نیز به تصوف و سخنان صوفیان رَغبت داشت و ای بسا در ابتدا ایشان در این باب از شهید ثانی أثر پذیرفته باشند. (9) حق آنست که آثار و مکتوبات شهید ثانی نشان می دهد وی به عوالم عرفانی مایل است و با پاره ای از مواریث مکتوب أهل عرفان و تصوّف، مأنوس.
در روزگار شیخ و بویژه مدتی پس از آن، جریان فکری و فرهنگی قدرتمندی در میان شمار کثیری از أهل علم ظهور و نفوذ یافت که بر ضد صوفیان و تصوف سخت موضع گیری می کرد. برخی از کسانی که با همین جریان فکری و فرهنگی مرتبط بودند، از همان قدیم، بر گرایشهای صوفیانه ی شیخ و ثنائی که بر بعض صوفیان خوانده است، خُرده گرفته اند. یکی از این خرده گیران، سید نعمة الله جزائری شوشتری، محدث نامی و شاگرد علامه ی مجلسی، است. (10)
راست است که شیخ بهائی به مشایخ صوفیه نیکو گمان بود. أدهم خلخالی در گزارش أحوال و أقوال شیخ می نویسد:
«روزی در خدمت حضرتش مذکور می سازند که فلان واعظ بی درد و مقلد بی بصیرت، شیخ جُنَید و شیخ شبلی و شیخ عطار و ملای روم و حکیم سنایی و سایر مشایخ معروفه ی صوفیه را یکان یکان نام می برد و لعن می کند. می فرماید که: دعای ما به وی برسانید و بگوئید که چه حاجت که تصریح کُنَد و هر یک را بخصوص نام برد؟! چون از آن عمل محظوظ است، بدین عبارت اختصار کند که: نیکان و پاکان أولین و آخرین را لعنت باد!
چون آن مُقَلِّد این سخن می شنود تَرک آن أدا می کند.» (11)
از بررسی آثار شیخ معلوم می شود که علی رغم دلبستگی هائی که به تصوف و اندیشه های أهل خانقاه دارد، از برخی متصوفان و خانقاهیان روزگار خویش نیز، چونان برخی أهل مدرسه، سخت دلگیر است.
در یکی از مثنویاتش می گوید:
اندرین ویرانه ی پر وَسوسه ... دل گرفت از خانقاه و مدرسه
نه ز خلوت کام بردم، نه ز سیر ... نی ز مسجد طرف بستم، نه ز دیر
عالمَی خواهم ازین عالَم بدَر ... تا به کام دل کنم خاکی به سر!
از بعض صوفیان همان روزگار منقول است که مدرسه و خانقاه در این جزو زمان به ابتذال و انحراف کشیده شده و هم فقر صوفیانه و هم علم دانشورانه ابزار جلب منافع مادی گردیده است. (12)
انحرافات و بدعتهائی که در آن عصر در میان کثیری از مدعیان تصوف وجود داشت و بخصوص رفتارهای زشتی که از شماری از صوفیان قزلباش سرزده بود و می زد، سبب می گردید عالمان متعهدی که گرایش صوفیانه داشتند ولی متشرع بودند و در سلوک و ریاضت خویش از بدعتها و هواپرستی های مدعیان اجتناب می کردند، حتی المقدور طریق خود را از آنان جدا کنند و از هشدار و تحذیر درباره ی انحرافات دریغ نورزند.
بعید است روابط شیخ بهائی هم با بعض صوفی نمایان منحرف و درویش مسلکان مدعی آن عصر خالی از درگیری و اصطکاک بوده باشد. (13) اگر هم گاه در مذمت یا إنکار صوفیان سخنی رانده باشد (14) عَلَی الظاهر ناظر به همین اختلافی است که با برخی صوفیان زمان خود دارد؛ زمانه ای آکنده از مدعیان که شاه عباس شرابخوار آدمی کش آن هم لقب «مرشد کامل» و «صوفی أعظم» دارد!!
... بگذریم....
عالمان متصوف در تاریخ متأخر شیعه کم نبوده اند، لیک غالبِ گرایشهای صوفیانه ی این دانشوران با نوعی هنجار شکنی مولوی وار و رَستَن و وَارَستن از برخی عوالم و قیود ظاهری همراه نبود؛ بلکه در جامه ی نوعی «علم رسمی» و تصوف دانشمندانه رُخ می نمود. أما شیخ أهل «فقر محتشم» و «عرفان پُر طَمطَراق» نیست؛ از بسیاری تعلقات گذشته و گسسته و از این حیث براستی در شمار نیکبختان درآمده است.
به تعبیر خود او:
یا رب! چه فرخ طالِعَند آنان که در بازار عشق ... دَردی خریدند و غم دنیا و دین بفروختند!
پینوشتها:
1. تذکره ی نصرآبادی، چ وحید دستگردی، ص 150.
2. نگر: رجال و مشاهی اصفهان، جناب، ص 331.
3. نگر: رسائل فارسی أدهم خلخالی، 320/1 و 321.
4. از جمله سنج: زندگانی سردار کابلی، ص 247 و 248.
5. سنج: روضات الجنات، 58/7 و 59؛ و: روضة المتقین، 420/14.
6. «تحقیق»، در تعبیر شماری از متقدمان، قریب به همان عرفان و تصوف است، و عارفان و صوفیان را «محققان» می خوانند.
7. رسائل فارسی أدهم خلخالی، 306/1.
8. همان، 470/1.
9. سنج: ریاض العلماء، 114/2.
10. سنج: روضات الجنات، 66/7 و 67؛ و: قصص العلماء تنکابنی، ط. خالقی و کرباسی، ص 297.
11. رسائل فارسی أدهم خلخالی، 307/1.
12. سنج: همان، 319/1.
13. سنج: دانشنامه ی جهان اسلام، 666/4 و 667.
14. نگر: نجوم السماء، ص 32.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}